سالهای متمادی میگذرد و آسمانش همچنان در برابر حملات ناگهانی دشمن آرام نمی گیرد. هر روز و هر ساعت زیر و رو می شود؛ اما دلها نه! مستحکم تر از روز قبل قوت می گیرند…هنوزچشم به این دنیا باز نکرده بود که چشم از جهان فرو بست. مادر در حسرت دیدن چشمان نوزاد یک روزه خود دلتنگ و بهت زده مانده بود.
مردی که بعد از سی سال بالاخره قرار بود طعم شیرین پدری را تجربه کند، دل توی دل نداشت اما در یک چشم به هم زدن ورق برگشت و این آرزوی دیرینه در همان ساختمان انتهای آن خیابان قدیمی زیر خروارها خاک فرو نشست… یا حتی مادری که روز تولدش خدا او را خوب خرید و به شهادت رسید.
بگذریم از این روایت ها بسیار است. ما همیشه از کنار همبودن لذت میبریم، در آرامش زندگی میکنیم بدون حتی کوچکترین مزاحمتی!
حنین هم درست در همان روزی به دنیا آمده بود که پدربزرگش به دنیا آمد. خالد برادر بزرگش دوست داشت او را جانا خطاب کند و بعد از تولد، جان پدربزرگ به حنین بسته بود؛ اما امان از آن حملههایی که در برابر مظلومان صورت گرفت، پاره تن او را گرفتند! پدربزرگ با آن قد خمیده همچنان باور نمیکرد و خالد دائما میگفت حنین من خوابیده است. حنین! جان برادر، بیدار شو …
دلم طاقت نیاورد و پی در پی در ذهنم اتفاقات را مرور میکردم ، نمیتوانستم با سکوت خود را آرام کنم تا اینکه؛ یک روز با دختران حاج قاسم استان تصمیم گرفتیم در سفارتخانه مقاومت دست به حماسهای بزنیم، یک روز هم طول نکشید غرفه ای برپا شد کمک های مردمی را جمع کردیم، بحمدالله نتیجه بسیار خوبی داشت..همه اینها به یاد حنینهای قد و نیم قد غزه بود…
باید آماده میشدیم و وقت بسیار کم بود. اما دختران حاج قاسم؛ سفیران مقاومتاند کارهایشان به یک مدت کوتاه ختم نمیشود.
حتی داخل مدرسه وقتی کمکها که جمعآوری میشد، نهایتا به یک کارت هدیهای از طرف بچهها رسیدیم. اگرچه مقدار قابل توجهی نبود، اما برایمان بسیار ارزشمند و خاطره ساز شد؛ آن کارت هدیه حفظ قرآنش بود که به مردم مظلوم غزه و لبنان با تمام وجود تقدیم کرد؛ میگفت من هرچقدر از این کارتها بگیرم همهاش را اهدا میکنم.
حتی سفیران با دغدغه مقاومت؛ شروع کردند به پخت غذا و از هنرمندیهایشان هم منبع درآمدی ایجاد کردند برای فلسطین؛ و همه سود حاصل از این کسب و کار دخترانه به نازحین رنج کشیده لبنان تقدیم شد.
ما در بین دختران پیشرو و پرتلاش ایران، به مهمترین موضوع جهان حاضر، یعنی فلسطین و مقاومت پرداختیم. و در طرح «سفارت خانه مقاومت» به عنوان هر مدرسه یک سفارتخانه و هر دانش آموز یک سفیر، درحال کنشگری رسانهای و میدانی، تولید محتوا و عملیات های اجرایی در حیطه محور مقاومت هستیم و الحمدلله کارهای خوبی هم کردیم. برخی از فعالیت ها را هم در سطح کشور، بهصورت هماهنگ و با کمک دختران انجام دادیم. همه اینها مدیون نقشآفرینیهای نوجوان است؛ از برپایی غرفههای جمع آوری کمک برای مردم غزه و لبنان گرفته تا برگزاری پویشهای مختلف مثل: (پویش لشگر نقرهجات، دیوارنویسی مقاومت و …) همه اش حیات نوجوان در مساله مقاومت را یادآوری می کند.
دختران مکتب حاج قاسم هرگز از پا نمیافتند و دربرابر این هجمههای بزرگ، تا پای جانشان میایستند مانند پدرشان حضرت علی(ع)، مانند سردار رشیدمان حاج قاسم عزیز…
ما دختران حاج قاسم، همان زینبهای دشت کرب و بلاییم؛ تا پای جان برای اسلام و مظلومان ما هم جان خود را میدهیم و این خیل عظیم لشکر نوجوانان هر روز قد میکشد و تا فتح قدس تلاش خواهد کرد.
راوی : ریحانه عباسی _ قزوین