شهید دوماهه

حتماً آن روز، قبل ثبت این عکس، مادر، موهای محمدعلی را شانه زده و قربان مو به موی پسرش رفته.
به ابروهای نازکش دست کشیده و با دست نم‌دار روی صورتش را تمیز کرده و از شعف و خنده‌های نمکین محمدعلی به‌خاطر خنکای دست مادر، ذوق کرده.
لباس سبز را که به محمدعلی پوشانیده به جوانی محمدعلی فکر کرده. او را در کسوت یک پاسدار یا مهندس یا استاد دانشگاه دیده. و به عکسی که چند سال بعد، محمدعلی در کنار عروسش خواهد گرفت. به مراسم شیرخوارگان محرم امسال اندیشیده که محمدعلی را سبزپوش کند و با سربند «یا علی اصغر» به مجلس علی اصغرِ حسین ببرد. بچه را روی دست بگیرد و برای همیشه او را به علی اصغرِ حسین بسپارد.
تنها چیزی که به آن فکر نکرده، قاب شدن این عکس در خانه با یک نوار مشکی‌است. و نام شهید قبل از اسم طفل دوماهه‌اش. علی اصغرِ حسین، حالا با دست‌های کوچکش محمد علی را برای همیشه در پناه خود گرفته. مادر هم در پناه رباب است.

راویتگر: خانم سیده‌مطهره‌رمضانی‌کریمی از استان گلستان

مطالب مرتبط

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

ارسال روایت

روایت خود را با ما به اشتراک بگذارید

محبوب‌ترین روایت‌ها

×
Campaign