به نام آنکه عشق را آفرید تا ارباب عاشقان حسین باشد.
-طلوعی دیگر در سرزمین پدری چقدر زیباست که در خانه واقعیت طلوع را ببینی.
-صبح زود که از خواب بیدار شدیم رفتیم که با دخترا و استاد ایمانی بزرگوار زیارت گروهی داشته باشیم استاد درباره برخی مقام های اونجا صحبت کردند، و هرکدوم از ما با ماشین زمان سفر کردیم به محرم سال61هجری.
-وقتی که هتل بودم درگیر نوشتن روایت دیروز شدم چند ساعت گذشت و قرار شد حرم بریم.
-وارد حرم که شدیم رفتیم زیارت خوندیم نماز خوندیم و بلند شدیم رفتیم زیرزمین حرم کنار یک مامان بزرگ نشستیم مامان بزرگ یزدی بود برامون داستان اینکه چطور تونست بیاد کربلا رو گفت مامان بزرگ با دل پاکش اومده بود زیارت تک و تنها.. البته! نمیشه گفت تک و تنها! به قول خودش تنها نبود که با خدا اومده بود خدا خودش حواسش بهش بود.
-هتل که برگشتیم جلسه داشتیم با اقای تقدیری در یک تیکه از صحبتشون حاج اقا گفتن حاج قاسم کلی عملیات برنامه ریزی کرده بودن به هرکی کمک نیاز داشت کمک کردن فرمانده عملیات بودن حتی شهادتشونم دست خودشون بود، موقعی شهید شدن که داشت بین ایران و عراق اغتشاش میشد و اون اربعین عراقی ها بر علیه ایرانی ها صحبت میکردن و بعد اربعین سال1398دی ماه همون سال شهید شدن و شهادتشون انگار اثرگذار تر از هنگام زندگیشون بوده گفتن که طوری زندگی کنید بعد ازمرگتون هم اثر گذار باشید.
-چقدر وداع سخت است انگار ایندفعه فضا خفه بود ساکت انگار همه جا خاکستری شده بود انگار دیگه باید از باباحسین دل می کندم بابا جان پذیرا باشید این دختر گنه کارتون رو دوباره
روایت گر: مهدیه مددی قزوین